در ویرایش محتواهایی که تولید می کنم می توانم بخش هایی از کار را فریز کنم و تغییرات دلخواه را روی آن ها انجام دهم. هر بار که نوبت به این گزینه می رسد، فکرم می رود به بخش های حل ناشدنیِ زندگی خودم، زندگی خودمان، زندگی همه مان که خودخواسته و آگاهانه آن ها را فریز کردیم؛ از روی جهالت، حماقت، بزدلی، فداکاری، ملاحظه کاری یا حتی به جبرِ زمانه که با سرعت گذشت و فرصت نداد راه چاره پیدا کنیم؛ و چون نتوانستیم به موقع یا در گذر زمان تغییرشان دهیم و به وضع دلخواه
این حجم از آرامش طلبی، مرا می ترسانَد. شبیه رودخانه ای شده ام که در مسیرِ پیوستن به دریا، جوشیده؛ غریده؛ خروشیده؛ و آن تلاطمِ لحظه ی برخورد را پشت سر گذاشته و با دریا یکی شده و آرام گرفته. اما نه! انگار یک جای کار می لنگد. چیزی درون من می لولَد، چیزی درون من ناآرام است.
درباره این سایت